گُوالیدَن



به عقب برمی‌گردم تا از همان نقطه شروع همه چیز را بررسی کنم.مثل والدینی که فرزند دلبندشان دچار اختلال رفتاری شده و آنها نگران دنبال سهم خودشان در این مشکل هستند.نگاه می‌کنم و اینهارا میبینم:تو شاد و نورانی و من پژمرده و سرد هستم.سعی میکنم کمی خودم را با نزدیک شدن به تو گرم کنم.مثل پروانه‌ای حواس پرت به سمت نقطه‌ای نور میان این همه تاریکی و سرما کشیده می‌شوم.با دست پیش میکشم و با پا پس میزنم.از همان اول میخواستم که با نزدیک شدن به تو گرم شوم اما حالا که چانه‌ام را می‌گیری و میخواهی به چهره‌ام نگاه کنی و موهای پریشانم را کنار بزنی بر تو خشم میگیرم و عقب می‌روم.باز به سمت شادی و نور وجودت کشیده میشوم و وقتی به نزدیک ترین نقطه می‌رسم خودم را عقب می‌کشم.

من سرد و پژمرده‌ام و تک تک ذرات وجودم تمنای گرما و شادی و نور را دارند.پروانه سرخوش وجودم مرا به سمت تو میکشاند و وقتی فاصله‌مان از تار مویی کمتر است پیرزن عصبانی وجودم گرد و خاک راه می‌اندازد.این وسط تو گیج و گیج‌تر می‌شوی.دیگر نزدیک شدنم را تاب نمی‌آوری.خودت را جمع و جور میکنی و عقب می‌کشی.میخواهم به تو بگویم که:هی!به من نگاه کن!اینها هیچکدام تقصیر من نیست.در من یک پروانه سرخوش،یک پیرزن عصبانی،یک پیردختر خشکه مقدس،یک زن بی‌پروا و. زندگی میکنند که دائم باهم گیس و گیس کشی راه می‌اندازند.تنها هنر من سرپا نگه داشتن جسمم و تلاش برای عادی بنظر رسیدن است اما درونم حمام عمومی‌ایست که در آن صابون گم شده!همه اینهارا می‌نشانم روی صندلی و باهاشان صحبت میکنم،اما هنوز دو دقیقه نگذشته که بهم میپرند و گیس و گیس کشی راه می‌اندازند و من فقط بیخیالشان می‌شوم.

تو دور و دور تر می‌شوی،همزمان اینها درحال گیس و گیس کشی اند و من این وسط نمی‌دانم چه کنم.می‌گویم اینهارا ول کن،بگذار همدیگر را بکشند تا از شرشان خلاص شوی و به دنبال تو می‌آیم و میخواهم نامت را صدا بزنم که یکی از این عفریته ها جیغ میکشد و بقیه را متوجه این رخداد نامیمون میکند و تو دور و دورتر میشوی.زن افسرده درونم میگوید بگذار برود،بگذار از دست تو و دیوانگی هایت خلاص شود و در آغوش یک نفر آرام بگیرد.آن یک نفر موهایش را نوازش کند و آرام در گوشش چیزهای قشنگ بگوید.بگوید که همه چیز درست میشود.آن یک نفر صدایش مانند رفت و آمد موج‌ های دریاست و می‌تواند آرامش کند.حرفهای زن افسرده درون باعث می‌شود آب بروم و مغموم و مغموم تر بشوم،به سوی تختم بخزمم و لای لحافم گم شوم.به بالشت تکیه دهم،زانوهایم را بغل کنم و به دیوار آبی رو به رو زل بزنم.حالا همه آن عفریته های جیغ جیغو با چشمانی حیران مرا نگاه می‌کنند و به پهلوی هم سقلمه می‌زنند.آنها بالاخره آرام گرفته‌اند و تو رفته‌ای.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انجام تحلیل پایان نامه مووی دانلود - سایت دانلود رایگان فیلم و سریال - فیلم دوبله فارسی چیستیم آموزشی تکنولوژی خبری دانشجویان حقوق سال 1398 دیزل ژنراتور - قیمت دیزل ژنراتور پیچ رولپلاک نمای ساختمان آرام بند درب حیاط لوله پلیکا پایپ ایران کسب درآمد از اینترنت